در آستانه ی در

ساخت وبلاگ

امکانات وب

یکهو خبر رسید که دو دوست عزیز وبلاگی باردارند

بعد این همه بی خبری چه چسبید....

سحر عزیزم تبریییییک!!

خدایا حالا که نام مادر را برشان نهادی، بیشتر هوایشان را داشته باش. خودت که خوب می دانی مادرها چقدر پابند بچه هایشان هستند...

در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 122 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1396 ساعت: 12:30

نظرتون چیه که یک کانال در تلگرام بزنم و حرفهای مادرانه و غیره رو اونجا بنویسم؟!

در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1396 ساعت: 12:30

هنوز ده ماهش تمام نشده بود که راه افتاد

این روزها این صدا در خانه ما زیاد می آید:

تیک تیک تیک تیک تووووپپپپ...!

خدایا مراقب همه نی نی های تازه راه افتاده باش

البته مراقب نی نی های تودلی و تو فریزی بیشتر....

+ نوشته شده در  پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 12:38&nbsp توسط صبور  | 

در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 125 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 16:23

هرچند که میشود با یک کد پروکسی تلگرام را باز کرد

اما چقدر وقتهای خالی پیدا شده ناب اند....

فضای مجازی انگار بیشتر از فضای واقعی برایمان جذاب شده... و عزیزم گفتن های تو خالی جای در آغوش گرفتن عزیزان واقعی مان را پر کرده...

+ نوشته شده در  دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ساعت 6:3  توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 133 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 11:11

غروبی که یک دقیقه زودتر است

شبی طولانی که من و تو خانه ایم و تنها...

محمد میخوابد؛ شمع روشن خانه ما

کسی دیگر احوالی از صاحب این خانه نمی پرسد...

چقدر تلخ است پایان یک راز...

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام آذر ۱۳۹۶ساعت 21:57  توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 11:47

اولین مروارید های کوچکت حالا وقتی می خندی دیده می شوند

چقدر مثل دیوانه ها فکر میکردم نکند بی دندان بمانی و هر شب خواب دندان هایت را می دیدم!!

خودت انگار می فهمی که دیگر حالا نباید انگشت مارا به لثه هایت بکشی که شاید درد بگیرد

 و می فهمی که مرواریدی با ارزش در دهان داری که به هزار زحمت هم نگذاری ردش را بزنیم

تکامل تو به نهایت زیباست...

+ نوشته شده در  دوشنبه چهارم دی ۱۳۹۶ساعت 4:52  توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 127 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 11:47

چه کسی گمان کرده که من جز وقت نداشتن علت دیگری برای ننوشتن دارم که بزنمشو حتی در همان فرصت کمی که گاهی می آیم وبلاگ هایتان را میخوانم و نظر میدهم... خدایی بچه داری چندین درجه سخت تر می شود وفتی پایان نامه ای دارد که هر روز مانده و مانده!!  و هر بار ایمیلت را باز میکنی تنت می لزرد که این بار چه تهدیدی از طرف استاد راهنما در انتظارت است + نوشته شده در  دوشنبه چهارم دی ۱۳۹۶ساعت 4:55  توسط صبور  |  در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 11:47

یک نگاهی به سمت چپ وبلاگم کردم و دیدم اخیرا ماهی نبوده که ننوشته باشم

آآآآخ که چقدر فعالم من

+ نوشته شده در  دوشنبه چهارم دی ۱۳۹۶ساعت 4:58  توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 11:47

تازه حالا از خودم میپرسم که اصلا چه کسی گفته بود حالا که بزرگ شدی دیگر نباید نقاشی کنی؟! هنوز آن مداد رنگی های خیلی خیلی کوچک شده را نگه داشته ام شاید حالا با دفترچه رنگ آمیزی برزگسالان بتوانم تمامشان کنم شما هم دل به دریا بزنید. اگر ب در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 97 تاريخ : جمعه 26 آبان 1396 ساعت: 5:48

وقتی دماغم را گاز میگرفتی که شاید تسکینی بر درد لثه هایت بود

تازه فمیدم خورده شدن توسط تو‌چه حس خوبی دارد

یک لپ صورتی خشگل و‌دوتا چشم درشت سیاه می اید توی چشمهای ادم...

+ نوشته شده در  جمعه دوازدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 18:50&nbsp توسط صبور  | 


در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 128 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 9:59

هربار که می شنوم کسی زایمان کرده نمی دانم چرا باز بغض میکنم و‌حسرت. چرا باز حسودی ام میشود؟!

دلم میخواد باهمه سختی و استرس هایش ، هزارباره روی تخت زایمان باشم...و بعد کسی مرا بیدار کند و بگویدبیدارشو خانم بچه ات حالش خوب است...

تخت زایمان بله اما تخت ای وی اف لطفا نه....

+ نوشته شده در  یکشنبه سی ام مهر ۱۳۹۶ساعت 9:38  توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 7 آبان 1396 ساعت: 17:32

 چه شد که یکهو‌زندگی اینقدر سخت شد ؟... در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 3:16

بامحمد رفتیم سربقچه پارچه ها

و آن پارچه مشکی را پیداکردیم که دلم میخواست برای شش ماهگی تو‌بدوزم

که برای علی اصغر امام حسین علیه السلام عزاداری کنی

چندسال است که ما شیر توزیع میکنیم...

+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت 7:48  توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 125 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 15:05

حالا بیشتر نعمت داشتن تو‌را درک میکنم، تو‌کنارما مینشینی، درکنارمان حضور داری، بازی میکنی و‌ با همان زبان بی زبانی ات ارتباط برقرار میکنی...

خدایا ....آن دعای همیشگی...

+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت 7:51  توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 145 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 15:05

خاطرات یک مادرشوهر!: ازوقتی نوه دارشده ام فهمیدم چرا میگویند نوه مغزبادام است.در حدی که اگر به شیر  مادرش وابسته نبود پیش خودم نگهش میداشتم ! بااینکه تقریبا ۲۰ سال از اخرین بچه ای که بزرگ کردم میگذرد ، اماهنوز به همان خوبی بچه داری بلدم. مثلا وقتی نوه ام بعد از شیر خوردن زیرسینه میزند زیر‌گریه و‌عروسم میگوید نمی دانم چش شده شاید دلش یا دندانش درد دارد، من بهتر میفهمم که اینطورنیست و‌او در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 114 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 22:45

لطفا خواننده های نویسنده ادرس وبلاگهایشان را بگذارند. حتی از نو.

لینکدونی را فعال میکنم.

+ نوشته شده در  پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 8:55&nbsp توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 22:45

انگار از روزی که متولد شده بودی، می دانستی چیزی به نام پستانک داریم!! 

و آخرش مجبورم کردی در سه ماهگی برایت بخرم...

آن روز انگار گمشده ات را پیدا کرده بودی.

یادم باشد خیلی فرق است بین تئوری و عمل!!

+ نوشته شده در  یکشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۶ساعت 8:38&nbsp توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 125 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 22:45

انگار از روزی که متولد شده بودی، می دانستی چیزی به نام پستانک داریم!! 

و آخرش مجبورم کردی در سه ماهگی برایت بخرم...

آن روز انگار گمشده ات را پیدا کرده بودی.

یادم باشد خیلی فرق است بین تئوری و عمل!!

+ نوشته شده در  یکشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۶ساعت 8:38  توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 19:59

دلم مبخواهد بعضی اصول را به خوبی به تو‌آموزش بدهم،

_آداب معاشرت و‌به خصوص احترام به بزرگتر

_کاری بودن در خانه و فعال بودن از نظرجسمی

_ورزش

_مطالعه و استفاده صحیح ازتکنولوژی

_قرآن

پروردگارا در این زمانه بد، برای تربیت صحیح یاری ام کن....

+ نوشته شده در  یکشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۶ساعت 8:42  توسط صبور  | 
در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 130 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 19:59

خاطرات یک مادرشوهر!: ازوقتی نوه دارشده ام فهمیدم چرا میگویند نوه مغزبادام است.در حدی که اگر به شیر  مادرش وابسته نبود پیش خودم نگهش میداشتم ! بااینکه تقریبا ۲۰ سال از اخرین بچه ای که بزرگ کردم میگذرد ، اماهنوز به همان خوبی بچه داری بلدم. مثلا وقتی نوه ام بعد از شیر خوردن زیرسینه میزند زیر‌گریه و‌عرو در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 118 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 11:45