در آستانه ی در

متن مرتبط با «37 6 celsius to fahrenheit» در سایت در آستانه ی در نوشته شده است

116

  • سلام عزیزانم امروز 25 آذرماه سال 1400 هست. یکی از دوستان خوب وبلاگی بهم پیام داد و یاد وبلاگ کرد...ما هم یاد کردیم و گفتیم بیام از احوالات بگیم...ما امسال به لطف خدا توفیق هم جواری امام رضا علیه السلام نصیبمون شد...این بار دوباره بعد یک سال شروع کردم به درمان. برای درمان بیماری روده ام داروهای گیاهی تحت نظر یک طب سنتی استفاده کردم که الحمدلله بهتر هستم.سه بار حجامت عام انجام به صورت پی در پی انجام دادم.حدود 10 کیلو با یک روش لاغری دائمی خیلی با  حال با گروه رهتاک لاغر کردم تا به وزن مناسب رسیدم.و این ماه دکتر رفتم برای شروع دوره درمان.وقتی بهش گفتم که یک بار منفی شدم، برام عمل هیستروسکپی تجویز کرد. و ان شا.. این هفته عمل دارم.کسی تجربه ای داره دوستان؟دعا کنید مثل همیشه. محمد همیشه میگه دلم میخواهد خواهر برادر بشم. نه یکی و تنها.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 106

  • باز تل گرام من دچار مشکلاتی شده البته به دلیل عوض کردن گوشیم.برای همین دوباره در سروش در خدمتتون هستم. به خدا خیلی نرم افزار خوبیه امتحان کنید...sapp.ir/darastanedar, ...ادامه مطلب

  • 96

  • ممنونم که هستید در ادامه پست 94 آمدم بگویم بار هندوانه و خربزه حالا دوباره روی سکوهاست. امیدوارم همان هندوانه فروش با انصاف باشد که دوباره برگشته. آن روز که دیدمش داد زدم و گفتم:اااااااا دوباره هندوانه فروشمون آمده!, ...ادامه مطلب

  • 86

  • هنوز ده ماهش تمام نشده بود که راه افتاداین روزها این صدا در خانه ما زیاد می آید:تیک تیک تیک تیک تووووپپپپ...!خدایا مراقب همه نی نی های تازه راه افتاده باشالبته مراقب نی نی های تودلی و تو فریزی بیشتر....+ نوشته شده در  پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 12:38&nbsp توسط صبور  |  Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 76

  • حالا بیشتر نعمت داشتن تو‌را درک میکنم، تو‌کنارما مینشینی، درکنارمان حضور داری، بازی میکنی و‌ با همان زبان بی زبانی ات ارتباط برقرار میکنی... خدایا ....آن دعای همیشگی... + نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت 7:51  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 60

  • همه وبلاگ هایتان را مرور کردم اما وقت نظر دادن نداشتم که هر آن محمد کوچولوی شکمو چشم می گشاید! خلاصه گفتم که در جریان باشید و فکر نکنید که دور از چشم من هرچه بخواهید می توانید بنویسید + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 13:9  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 61

  • تازه لباسهایت اندازه ات شدند امید می رود به زودی کوچک شوند!, ...ادامه مطلب

  • 62

  • فرنیاجان یکی از دغدغه های من هم همین بود که محمد شبیه که خواهد شد و اصلا چه شکلی خواهد شد او هر روز رنگ عوض میکند و تغییر قیافه می دهد بیشتر اوقات شبیه پدرش است اما گاهی هم شبیه من می شود هرچه باشد بی شباهت نیست... در واقع به نظر من بهتر است بگوییم هر انسانی شبیه خودش است. همچنان که موجودیت واحدی دارد... + نوشته شده در  شنبه ششم خرداد ۱۳۹۶ساعت 9:27  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 63

  • به نظرمن مادری کردن و نگهداری از یک نوزاد بهتر از سربازی رفتنی زنها را مررررد میکند... سربازی ای که حتی ساعت خاموشی هم ندارد! + نوشته شده در  چهارشنبه دهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 2:53  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 64

  • پاهایم درد میکند و بخصوص قوزک پا! کمرم تیرمیکشد چشمهایم تار میبیند حتی انقدرخسته ام که یارای حرف زدن با محمد را ندارم فقط میتوانم در جواب خنده های مهربان روزش بخندم و خداراشکرکنم که پس از پایان شبی که تماما دلدرد بود و گریه میکرد دارد میخندد این شبهای جان فرسا کی تمام میشود؟ + نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 11:3  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 65

  • درست است که تو نمی توانی حرف بزنی، اما به خوبی میتوانی گوش بدهی تو حالا سنگ صبور همه مایی ازمن که اشک هایم موقع شیرخوردنت سرازیرمیشود تا پدرت که کوله بار سنگین روز کاری اش را با به اغوش کشیدن تو سبک میکند تا پدربزرگت که عاشق تو شده و درنگاه تو پاسخ تمام مسئله های حل نشده چهل سالگی اش را جستجو میکند , ...ادامه مطلب

  • 66

  • هنوز در بخش بستری نوزادان بیمارستان ان نوزاد کنارتو را یادم نرفته که نمیدانم چند روز بود داخل ان جعبه بود و حتی گاهی گریه هایش شنیده نمیشد... هر روز زمان بازدید پدران که 5 دقیقه بود او می امد و از پشت شیشه فرزندش را نگاه میکرد فقط همین و هرگز مادرش هم نیامد... من حال مادرش را میفهمیدم، که بااحساسش ج, ...ادامه مطلب

  • 67

  • موقع ظرف شستن و در هیاهوی این روزها ناگهان دلم برای خداتنگ شد این هیاهو که همه از خداست، نکند خدا میانش گم شود... + نوشته شده در  چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶ساعت 9:48  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 68

  • قبل از اینکه بچه دارشوم فکرمی کردم بجزمادربودن، تقریبا زن کاملی هستم و اگر فرزندی داشته باشم دیگر چیزشاخصی ازیک زن کامل کم ندارم. اماحالا که محمد امده، گمان میکنم نه تنها زن کاملی نیستم و پرم از عیب و نقص، بلکه مادر چندان خوبی هم نیستم... + نوشته شده در  چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶ساعت 9:53  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 69

  • دنیای مجازی که با دنیای حقیقت پیوند میخورد،  همه چیز خراب می شود. نه می توانی باشی و نه نباشی... + نوشته شده در  چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶ساعت 9:55  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها