ان نوزاد کنارتو را یادم نرفته
که نمیدانم چند روز بود داخل ان جعبه بود
و حتی گاهی گریه هایش شنیده نمیشد...
هر روز زمان بازدید پدران که 5 دقیقه بود
او می امد و از پشت شیشه فرزندش را نگاه میکرد
فقط همین
و هرگز مادرش هم نیامد...
من حال مادرش را میفهمیدم، که بااحساسش جنگیده بود تا با دیدن نوزادش در دستگاه ، حال بدش را و دلتنگی اش را شعله ور نکند
اتاق استراحت مادران ، محل جمع شدن همه مادرهای غمگین بود که زایمان کرده بودند و دست خالی به خانه برگشته بودند
فقط همان 5 روزی که تو انجا بودی، مرا به اندازه چندسالی پیر کرد، هنوز یادم نمی رود و هنوز صدای دستگاه هایی که به تو متصل بود در گوشم می پیچد...
خدایا،خداوندا !! کاش دیگرهیچ نوزادی در بخش ان ای سی یو بستری نشود...خواهش میکنم...
برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 143