در آستانه ی در

متن مرتبط با «37 8 celsius to fahrenheit» در سایت در آستانه ی در نوشته شده است

118

  • لحظه های مادرانه ما می گذرد...دو هفته پیش در سونوگرافی تو را داخل ساک حاملگی دیدم. خیلی کوچک و دوست داشتنی هستی...چه سخت است که یک مادر باید 9 ماه و هر ماه 30 روز از کودکی که در وجودش ساکن است، بی خبر باشد و فقط به خداوند بسپرد که خودش گفته بهترین نگهدار است...و به همین امید روزهای من هم میگذرد. از تو خبر ندارم اما امیدوارم طبق معجزه خداوندی ات، اندام های سالم و کوچکت در حال رشد و تکامل باشند.خداراشکر با وجود محمد روزها به سرعت می گذرد و گاهی این دغدغه بزرگ یادم می رود...اما تو با کمی کار کردن یا فعالیت و پیاده روی حسابی زمینم می زنی...سرم گیج می رود. کمرم درد می گیرد و تا چند ساعت و گاهی یک روز زمین گیر می شوم.خدایا ممنونم که بار دیگر مادرم کردیان شا.. همه آرزمندان طعم این روزهای پر دغدغه را بچشند و صاحب فرزندان سالم و صالح شوند...راستی عیدتون مبارک دوستان گلم...عیدی تون ان شا الله کربلا....اربعین. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 98

  • در نرم افزار سروش، تصاویر سفرنامه مون به شمال را قرار دادم. کاش شما هم می تونستید بیاید و ببینید. ازین به بعد نظرات را تایید میکنم...همه تان را دوست دارم..., ...ادامه مطلب

  • 87

  • یکهو خبر رسید که دو دوست عزیز وبلاگی باردارندبعد این همه بی خبری چه چسبید....سحر عزیزم تبریییییک!!خدایا حالا که نام مادر را برشان نهادی، بیشتر هوایشان را داشته باش. خودت که خوب می دانی مادرها چقدر پابند بچه هایشان هستند...Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 88

  • نظرتون چیه که یک کانال در تلگرام بزنم و حرفهای مادرانه و غیره رو اونجا بنویسم؟!, ...ادامه مطلب

  • 86

  • هنوز ده ماهش تمام نشده بود که راه افتاداین روزها این صدا در خانه ما زیاد می آید:تیک تیک تیک تیک تووووپپپپ...!خدایا مراقب همه نی نی های تازه راه افتاده باشالبته مراقب نی نی های تودلی و تو فریزی بیشتر....+ نوشته شده در  پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 12:38&nbsp توسط صبور  |  Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 85

  • هرچند که میشود با یک کد پروکسی تلگرام را باز کرد اما چقدر وقتهای خالی پیدا شده ناب اند.... فضای مجازی انگار بیشتر از فضای واقعی برایمان جذاب شده... و عزیزم گفتن های تو خالی جای در آغوش گرفتن عزیزان واقعی مان را پر کرده... + نوشته شده در  دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ساعت 6:3  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 81

  • غروبی که یک دقیقه زودتر است شبی طولانی که من و تو خانه ایم و تنها... محمد میخوابد؛ شمع روشن خانه ما کسی دیگر احوالی از صاحب این خانه نمی پرسد... چقدر تلخ است پایان یک راز... + نوشته شده در  پنجشنبه سی ام آذر ۱۳۹۶ساعت 21:57  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 82

  • اولین مروارید های کوچکت حالا وقتی می خندی دیده می شوند چقدر مثل دیوانه ها فکر میکردم نکند بی دندان بمانی و هر شب خواب دندان هایت را می دیدم!! خودت انگار می فهمی که دیگر حالا نباید انگشت مارا به لثه هایت بکشی که شاید درد بگیرد  و می فهمی که مرواریدی با ارزش در دهان داری که به هزار زحمت هم نگذاری ردش را بزنیم تکامل تو به نهایت زیباست... + نوشته شده در  دوشنبه چهارم دی ۱۳۹۶ساعت 4:52  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 83

  • چه کسی گمان کرده که من جز وقت نداشتن علت دیگری برای ننوشتن دارم که بزنمشو حتی در همان فرصت کمی که گاهی می آیم وبلاگ هایتان را میخوانم و نظر میدهم... خدایی بچه داری چندین درجه سخت تر می شود وفتی پایان نامه ای دارد که هر روز مانده و مانده!!  و هر بار ایمیلت را باز میکنی تنت می لزرد که این بار چه تهدیدی از طرف استاد راهنما در انتظارت است + نوشته شده در  دوشنبه چهارم دی ۱۳۹۶ساعت 4:55  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 84

  • یک نگاهی به سمت چپ وبلاگم کردم و دیدم اخیرا ماهی نبوده که ننوشته باشم آآآآخ که چقدر فعالم من + نوشته شده در  دوشنبه چهارم دی ۱۳۹۶ساعت 4:58  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 80

  • تازه حالا از خودم میپرسم که اصلا چه کسی گفته بود حالا که بزرگ شدی دیگر نباید نقاشی کنی؟! هنوز آن مداد رنگی های خیلی خیلی کوچک شده را نگه داشته ام شاید حالا با دفترچه رنگ آمیزی برزگسالان بتوانم تمامشان کنم شما هم دل به دریا بزنید. اگر ب, ...ادامه مطلب

  • 78

  • هربار که می شنوم کسی زایمان کرده نمی دانم چرا باز بغض میکنم و‌حسرت. چرا باز حسودی ام میشود؟! دلم میخواد باهمه سختی و استرس هایش ، هزارباره روی تخت زایمان باشم...و بعد کسی مرا بیدار کند و بگویدبیدارشو خانم بچه ات حالش خوب است... تخت زایمان بله اما تخت ای وی اف لطفا نه.... + نوشته شده در  یکشنبه سی ام مهر ۱۳۹۶ساعت 9:38  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 68

  • قبل از اینکه بچه دارشوم فکرمی کردم بجزمادربودن، تقریبا زن کاملی هستم و اگر فرزندی داشته باشم دیگر چیزشاخصی ازیک زن کامل کم ندارم. اماحالا که محمد امده، گمان میکنم نه تنها زن کاملی نیستم و پرم از عیب و نقص، بلکه مادر چندان خوبی هم نیستم... + نوشته شده در  چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶ساعت 9:53  توسط صبور  |  , ...ادامه مطلب

  • 37

  • فکرمیکنم بالاخره کبد هم آدم است و حالاکه روزی 10 وعده دارویی از قرص و شیاف و آمپول برایش می فرستم بالاخره جایی خسته می شود و کم می آورد و پوستم را مورد حمله قرار می دهد...آن هم چه جور! آن روز در سرخی و داغی و خارش پوست خود سوختم و دعا کردم فقط جنینم سالم باشد......,370z,37 celsius to fahrenheit,370z nismo,37 weeks pregnant,37,37 2 celsius to fahrenheit,370z for sale,37 8 celsius to fahrenheit,37 6 celsius to fahrenheit,37 degrees celsius to fahrenheit ...ادامه مطلب

  • 38

  • دلم گرفته است از دنیایی که حسرت ها نمی گذارد زندگی کنیم ترس ها نمی گذارد بخندیم حسادت ها نمی گذارد حرف بزنیم از دنیایی که دل شکستن در آن مثل آب خوردن شده و دل نشکستن سخت .... خدایا هدایت مان کن که به اندازه یک چشم برهم زدن به خودمان بند نیستیم.....,38 special,386 area code,385 area code,38 weeks pregnant,38th parallel,38 celsius to fahrenheit,38,380,383 stroker,38 degrees celsius to fahrenheit ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها