118

ساخت وبلاگ

امکانات وب

لحظه های مادرانه ما می گذرد...

دو هفته پیش در سونوگرافی تو را داخل ساک حاملگی دیدم. خیلی کوچک و دوست داشتنی هستی...

چه سخت است که یک مادر باید 9 ماه و هر ماه 30 روز از کودکی که در وجودش ساکن است، بی خبر باشد و فقط به خداوند بسپرد که خودش گفته بهترین نگهدار است...

و به همین امید روزهای من هم میگذرد. از تو خبر ندارم اما امیدوارم طبق معجزه خداوندی ات، اندام های سالم و کوچکت در حال رشد و تکامل باشند.

خداراشکر با وجود محمد روزها به سرعت می گذرد و گاهی این دغدغه بزرگ یادم می رود...

اما تو با کمی کار کردن یا فعالیت و پیاده روی حسابی زمینم می زنی...سرم گیج می رود. کمرم درد می گیرد و تا چند ساعت و گاهی یک روز زمین گیر می شوم.

خدایا ممنونم که بار دیگر مادرم کردی

ان شا.. همه آرزمندان طعم این روزهای پر دغدغه را بچشند و صاحب فرزندان سالم و صالح شوند...

راستی عیدتون مبارک دوستان گلم...عیدی تون ان شا الله کربلا....اربعین.

در آستانه ی در...
ما را در سایت در آستانه ی در دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtarina بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 13:46